July 28, 2005

روز مرد !

اول اینکه امروز روز زن بود و روز زن بر زنان و مادران مبارک.
اما دوم اینکه ای زنان ایرانی که سهمتان از تمام دنیا همان یک روز است؛ آگاه باشید که همین یک روز را هم کم کم دارند از شما می گیرند و خلاصه غلت نکنید که موجب پشیمانی است.
اگر نگاهی به برنامه های تلویزیون در این چند روز بیندازید متوجه می شوید بیش از آنکه زنان در برنامه های مختلف حضور یابند و در باره خودشان حرف بزنند نظرات مردها درباره زنان پرسیده می شود. فلان روحانی، فلان مقام مسئول، فلان هنرمند، فلان ورزشکار، فلان شوهر درباره زنش (!) و . . .
امشب شبکه 2 تلویزیون برنامه ای را برای روز زن ترتیب داده بود که باز هم یکی از مجریان آن مرد بود. در ابتدا با حضور 2 قهرمان اتوموبیلرانی معروف کشور امیدهایی پدیدار شد که بالاخره در این برنامه قرار است مهمانانی خاص از جامعه زنان ایرانی حضور یابند و جمع کاملا زنانه خواهد بود. اما در ادامه برنامه سروکله قهرمانان ورزشی مرد کشور باتفاق خانواده هایشان پیدا شد.
اما نکته بامزه تر اینکه در یکی از میان برنامه ها گزارشگر به سراغ یکی از لطیف ترین (!) ورزشکاران کشور رفت تا نظرش را درباره زنان بپرسد : سلطان علی پروین!
جامعه ما آنچنان با مردسالاری گره خورده که خواه نا خواه مردان در همه جا حضور قاطع و برتر خود را حفظ کرده اند و عرصه هر روز بر مردان تنگ تر می شود. در دوران اصلاحات اتفاقاتی افتاد که باعث شد زنان فرصت های بیشتری برای حضور داشته باشند. فعالیت های زنان در سطح اول عرصه های سیاسی و ظهور چهره هایی چون : الهه کولایی ـ که در اوج این جریان به سخنگوی اصلاح طلبان پیشرو نیز تبدیل شد ـ ، فاطمه حقیقت جو و . . .، قویتر شدن حضور زنان در عرصه های فرهنگی ـ هنری چون مطرح شدن زویا پیرزاد به عنوان نویسنده ای شخص و تراز اول، تبدیل شدن هدیه تهرانی به ستاره اول سینمای ایران که دستمزدی بالاتر از مردان می گیرد و اقبال عمومی قویتری نسبت به او هست، مطرح شدن شادی صدر در مجامع بین المللی و شاید از همه اینها مهمتر جایزه صلح نوبل برای شیرین عبادی. در آخرین روزها حتی زنان در ورزشگاه آزادی تهران و دیدار تیمهای ایران و بحرین حضور یافتند تا یک گام دیگر هم به پیش برداشته باشند و فاتح سنگری باشند که پیش از آن غیر قابل فتح می نمود.
اما در دوران جدید که با آغاز به کار شوراهای اسلامی جدید شروع شد، با مجلس تا حدودی تثبیت گشت و در ریاست جمهوری به اوج رسید به نظر نمی رسد که تمایلی برای حضور جدی زنان در عرصه های اجتماعی ـ حتی در بین زنان عضو این جریان ها ـ وجود داشته باشد. در اولین روزهای آغاز به کار مجلس هفتم وقتی از یک نماینده زن پرسیده شد که آیا تمایلی به کاندید شدن برای یکی از سمت های اصلی دارد یا نه پاسخ داد : "چه معنی دارد که ما آن بالا بنشینیم و این همه مرد ما را نگاه کنند؟! "
زنان این جریان بیشتر معتقد به این هستند که زن باید در خانه بماند و به تربیت فرزندان و نگهداری از همسرش بپردازد و ه نظر می رسد همین حد حضور آنها در برخی عرصه های اجتماعی هم بیشتر برای خالی نبودن عریضه است.

July 27, 2005

استبداد و نگاهی به زندگی روزمره !

چندی پیش نوشتم که در کانون کوچکی که داریم مجبور شدیم دوستی را به دلایلی حذف کنیم تا از نفوذ جریانی واپس گرا و عقب مانده به درون کانون پیشگیری کرده باشیم. اما درد آن که آن دوست عزیز ما را حذف کرد.
پیدا کردن دلایل آنکه چرا سالهاست طعم استبداد را می چشیم سخت نیست. سخت نیست یافتن دلایل آنکه چرا روشنفکران و دگر اندیشان و اصلاح طلبان محذوفین جامعه اند و چرا مستبدان و متحجران و فاشیست ها حاکم. کافیست کمی اطرافمان را نظاره گر باشیم و خوب در احوالات افراد پیرامونمان دقت کنیم.
قتل های زنجیره ای، توقیف فله ای مطبوعات، نظارت استصوابی و ... اتفاقاتی نیستند که در سطح کلان مملکتی شکل گرفته باشند؛ در آن سطح رخ می دهند، اما آبشخور همه آنها زندگی روزمره ماست.
آنچه از خانه و کوچه و بازار آغاز می شود و تا نهادهای مدنی و غیر مدنی و بالاترین سطوح اجتماعی پیش می رود.
پیروزی در این میان از آن کسی است که دروغ می گوید، ریا می کند، با زد و بند های پشت پرده آشناست، . . . و در یک کلام قاعده بازی را بلد است.
شاید این پیروزی، ظاهری است و در اصل برنده کسی است که قانون را رعایت می کند و انسانیت را بیش از پیروز شدن یا شکست خوردن خویش ارج می نهد. اما فرصتها هر روز به همین ترتیب از دست می رود. آنکه پیروز است هرچند قلب و روحی راحت دارد از آنکه در این جدال خود فروشی نکرده است و ایمانش را چوب حراج نزده، اما باید تا مدتها سکوت پیشه کند، تا روزی که صدای محذوفین خاموش و افرادی چون خودش صدای غالب جامعه شود. اما در ایران سالهاست که همه منتظر چنین روزی هستیم و چنین روزی نمی رسد که نمی رسد . . .
اگر فرصتی دست دهد در این باره باز هم خواهم نوشت.

July 24, 2005

تغییرات در شرق

روزنامه شرق از دیروز ( 1 مرداد ) در فرم خود تغییراتی داده است که بخش دیگری از طی شدن روند پختگی نشریه به شمار می رود. ضمیمه ورزشی و ضمیمه صفحه ای به نام خانه و انتشار با 32 صفحه و بدون افزایش قیمت در روز شنبه بخشی از این مسائل به شمار می رود.
صفحات ورزشی صفحات نویی به شمار می رود که با حضور چند تن از تحریریه هفته نامه تماشاگران احتمالا خواهد توانست حرکتی نو و تازه باشد؛ چنانکه آرش راهبر نیز در سرمقاله ای در صفحه اول این ویژه نامه می نویسد : "... اخباری با طعمی که مطمئن باشید تنها در شرق آنها را خواهید یافت".
صفحه پایانی که پیش از این در آن "عکس روز"، "یادداشت روز" و ... چاپ می شد به مطالب فرهنگی، هنری کوتاه و معرفی برنامه تئاترها، سینماها، کنسرت ها و ... می ÷ردازد.
اما آنچه احتمالا با عث این تغییرات شده است خطر از دست دادن مخاطبان و خوانندگان ـ حتی ثابت ترین آنها
ـ است. شرق به دلیل قیمت نسبتا بالا به عنوان یک روزنامه و مقالات تخصصی تقریبا به قشری خاص تعلق دارد چنانکه نیما افشار نادری در پندار می نویسد : "روزنامه ی شرق، اینک در دکه های روزنامه فروشی نماد ترکیب ثروت نخبگان است، تعداد صفحات زیاد (حداقل 28 صفحه و گاه تا نزدیک به 50 صفحه) ، کیفیت بالاتر از حد استاندارد ژورنالیسم ایرانی در چاپ روزنامه، قیمت بالای آن ( 150 تومان در طول هفته و 250 تومان در پنج شنبه ها) مجموعا" به همراه مطالب سنگین و تئوریک آن، از آن رسانه ی متکبر و شیک ساخته است که در مقایسه با دیگر نشریات، از طرفی آن را تا امروز نزد نخبگان فکری در درجه ی بهتری قرار داده و از سویی دیگر نزد مخاطب عام در دراز مدت آسیب پذیر می سازد. رویکرد روزنامه ی شرق، اگرچه به آن تیراژی فوق العاده بخشیده اما هر آن احتمال ریزش مخاطب برای آن می رود" و پیشنهاد می دهد : "روزنامه ی شرق صبح، شامل مطالب مفصل، با قیمت کنونی و مطالب تحلیلی برای مطالعه تا شب و روزنامه ی شرق عصر که شامل خلاصه ای از نسخه ی صبح خواهد بود با خبر های تازه ی سیاست به علاوه ی دنیای هنر و ادبیات و موسیقی و ورزش، این نسخه ی روزنامه ی شرق با قیمتی حول و حوش 50 تا 100 تومان به فروش خواهد رفت و حالت تعاملی بیشتری با مخاطبان عام خواهد داشت. سرویس های شهرستان در آن فعال خواهد شد، نسخه ی عصر کمتر حالت تحلیلی و بیشتر خبری خواهد داشت و همچنین حوادث مبتنی بر نگاه انسانی را دنبال خواهد کرد."
پیشنهاد بهتر می تواند انتشار شرق به عنوان یک روزنامه با قیمت نرمال و مطالب خبری بیشتر برای استفاده روزمره و انتشار یک کتاب ماه یا کتاب هفته با مقالات تحلیلی و عمیق تر و فارغ از ژورنالیسم روزمره و روزنامه ای باشد. حرکتی که هم شرق را به توده مردم نزدیک خواهد کرد و هم باعث خواهد شد نخبگان از آن دلزده نشوند.
به هر حال هرچه نباشد شرق بهتری روزنامه حال حاضر ایران است و دوست نداریم از دستش بدهیم یا آن را ضعیف و کم رمق ببینیم.

July 21, 2005

مهمان ناخوانده!

برنامه مهتاب چند شبی است که پخش سری جدید خود را آغاز کرده. نتیجه این که یکبار دیگر دو نابغه علم و هنر، محمد حسینی و حسین رفیعی می روند تا با به هدر دادن مقداری سرمایه بی زبان و بخشی از وقت خود و مردم، یک تابستان را به قول خودشان مهمان خانه های مردم باشند. اما مشخص نیست اگر ما نخواهیم در خانه را ببندیم و در عوض چنین مهمان هایی را به حضورنپذیریم چه کسی را باید ببینیم؟
برنامه مهتاب را به جرات می توان به هر لحاظ بدترین برنامه تلویزیون ایران خواند. طراحی صحنه، فیلم برداری، نور پردازی، انتخاب موسیقی، وله های تصویری میان برنامه و ...
البته در این شکی نیست که برنامه ای چون مهتاب طرفداران خود را در میان بخشی از عوام دارد، اما آیا صدا و سیما که خود را یک دانشگاه ملی می داند نباید در جهت ارتقای سطح فرهنگ مردم تلاش کند؟ آیا باید سطح فرهنگی و سلیقه ای مردم را در سطح مجموعه هایی چیپ و بی ارزش مانند "شبکه سه و نیم" ( که به سبک اوایل دهه 70 ساخته شده ) یا مهتاب نگه داشت؟ آیا نفس اینکه برنامه ای چون مهتاب به مدت 3 ماه روی آنتن می رود و صدای هیچکس در نمی آید به طوریکه در سال بعد سری جدید آن ساخته می شود محل اشکال نیست و یک فاجعه فرهنگی ـ هنری به حساب نمی آید؟
با مشاهده مجموعه هایی از این دست ارزش آثار امثال "مهران مدیری" بیشتر آشکار می شود. چراکه مدیری اگر سطحی ویژه و آنچنانی در برنامه هایش ندارد اما همواره حداقل هایی را در آثارش رعایت می کند که باعث می شود بدترین برنامه هایش هم صاحب مجموعه ای از استانداردها باشند؛ هر چند استانداردهایی در حد تلویزیون اما این نیز در این میان غنیمیتی است و همین است که مدیری را سالهاست از دیگر برنامه سازان مجموعه های سرگرم کننده تلویزیون جدا کرده است.
به هر حال امسال نیز حسینی و رفیعی با مهتاب خود را به زور بر خانه هایمان تحمیل کردند. به امید آنکه سال دیگر خودمان بتوانیم تعیین کنیم که چه کسی مهمان خانه هایمان باشد!

July 20, 2005

استقبال بی نظیر!

ابراهیم جعفری پریروز، یکشنبه وارد ایران شد و با آنچنان استقبال گرم و پرشوری (!)روبرو شد که احتمالا حالا حالاها به ایران نخواهد آمد.
در بدو ورودش به جای سید محمد خاتمی رئیس جمهور، عارف معاون اول او از جعفری استقبال کرد و پس از آن هم برای دیدن آیت الله خامنه ای مجبور شد به مشهد برود. مشخص نیست خامنه ای که تنها سالی یکبار در زمان عید نوروز به مشهد می رود در این وقت سال و در این شرایط برای چه کاری به مشهد رفته بود؟!
نکته بعدی هم اینکه امروز، سه شنبه جعفری ایران را ترک کرد و باز هم عارف او را بدرقه کرد در حالیکه خاتمی در حال خوش و بش با مسئولان کشور توگو بود(!).

July 16, 2005

چشمای تو چه نجیب ... !

در راستای اتفاقات سیاسی اخیر در ایران ملت ایران ترانه هایی در وصف اصلاح طلبان، خاتمی و احمدی نژاد به آنان تقدیم داشته اند و آنان نیز متقابلا :

ملت ایران به خاتمی ( 1384 ) :

چشمای تو چه نجیب
تو نگات چه دل فریب
اما حرفای قشنگت
یه سرابه یه فریب


خاتمی به ملت ایران ( 1384 ) :

عمرا اگه لنگه مو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی


احمدی نژاد به ملت ایران :

من آمده ام که عشق فریاد کند!
من آمده ام که ناز بنیاد کند!
من آمده ام، وای وای، من آمده ام!


ملت ایران به احمدی نژاد :

گل من ای نازنینم! توعزیز دلمی! عزیز دلمی! عزیز دلمی!
تو چشات نشینه شبنم! توعزیز دلمی! عزیز دلمی! عزیز دلمی!
تو رو هر کس که ندیده وصف خوبیتو شنیده!
ای تو یاس بی تحمل! توعزیز دلمی! عزیز دلمی! عزیز دلمی!
تن تو ظریف تر از گل! توعزیز دلمی! عزیز دلمی! عزیز دلمی!



ملت برای خاتمی ( سال 1388 ) :

چشم من بیا منو یاری بکن
گونه هام خشکیده شد کاری بکن
اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد


مردم به احمدی نژاد ( سال 1388 ) :

با عرض پوزش الفاظی که از سوی ملت به احمدی نژاد گفته خواهد شد در ترانه و شعرنمی گنجد!


اصلاح طلبان به مردم ایران :

منو ببخش، منو ببخش، می خوام که با تو باشم
بیا به من کمک کن، می خوام که با تو باشم
دلم می خواد دست تو رو بازم تو دست بگیرم
منو ببخش ای مهربون، بمون نذار بمیرم
آشتی بده شبامو با ستاره، منو ببخش به فرصتی دوباره


مردم ایران به اصلاح طلبان :

دست تو رو شده برام، قصه هاتو بلد شدم!
من آدم خوبی بودم، بخاطر تو بد شدم!

July 07, 2005

یک چشم گریان و یک چشم خندان

مدتی است مجبوریم کارهایی انجام دهیم که از سویی راضی به آنها نیستیم و از سویی انجام ندانشان باعث شرایطی به مراتب بدتر می شود. یوسف اباذری در روزنامه شرق در جریان انتخابات و ماجرای هاشمی و احمدی نژاد تعبیر شکسپیر را به کار برده بود : " با یک چشم خندان و یک چشم گریان به هاشمی رای می دهیم."
در آن روزها برای ایستادن در برابر تحجر و جریانهای فاشیستی مجبور به رای دادن به هاشمی بودیم. هر چند به شخصه هر چه کردم نتوانستم به هاشمی رای بدهم.
در آن روزها همه در پی مقاومت بودیم. در فکر آنکه سدی باشیم در برابر هجمه جریان فکری که آن را نمی پسندیم و آن را عین عقب ماندگی و تحجر می دانیم.
آن روزها گذشت و احمدی نژاد پیروز شد و ما در کانون کوچکمان در فکر اینکه آیا راهی برای بقا هست؟ آیا می توان چون گذشته هر آنچه خواست کرد و با مقاومت آنها و یا تعطیلی مواجه نشد.
درست در همین روزها تحجر و واپس گرایی آمیخته به تفکرات فاشیستی در شمایلی دیگر و در هیات خانواده یکی از نزدیکترین دوستانمان در برابرمان ظاهرگشت و باعث شد با یک چشم خندان و یک چشم گریان حکم عزل او را امضاء کنیم.
امیدوارم دیگر مجبور به کاری اینچنین نباشیم.