October 03, 2007

روزنوشت هاي ... (3)

روز گندي بود. بي هيچ شور و حال و نكته خاصي. صبح به قصد خريد چند تا كتاب درسي و غير درسي از خانه زدم بيرون كه از بدبختي فقط كتاب درسي را توانستم گير بياورم. اين بار آنقدر زود بيرون رفتم كه همه جا بسته بود و هر چقدر هم اين طرف و آنطرف پلكيدم ديدم قصد دكان گشايي ندارند. اين بيماري هم كه ما را ول نمي كند. البته به علت رعايت نكردن كامل پرهيز خوراكي و ناخنك زدن هايي به ميوه هاي ممنوعه هم هست كه هنوز درمان نشده ام. راستي! ميوه ممنوعه را مي بينيد؟ مجموعه اي با اين همه اوج و فرود ( حتي در يك قسمت ) نوبر است ديگر. البته هيچگاه در حد يك كار عالي جلو نمي رود ولي مي شود به بخش هايي از آن درجه خوب داد و بخش هايي همه بيش از حد افت مي كند. به ويژه بازي ها كه به هيچ وجه يكدست نيستند. شما هم در مورد ميوه ممنوعه نظر بدهيد. در ضمن يكي از نشريات زرد يك عكس سه نفره از خيرانديش، نصيريان و توسلي را روي جلد كار كرده و بالاي عكس تيتر زده : « خشم حاج خانم از عشق يونس فتوحي به هستي ». بعد هم با فلش اسامي توي تيتر را به سر بازيگران توي عكس مرتبط كرده. كور شوم اگر دروغ بگويم، خودتان برويد ببينيد. امروز كه چيز خاصي نداشت، بگذاريد با يك طنز ديگر سر و ته قضيه را هم بياوريم. توي يكي از كتاب هاي كمك درسي در بخش معرفي نويستندگان ادبيات معاصر در كنار اسم جلال آل احمد، اخوان ثالث، شاهرخ مسكوب، شفيعي كدكني، سهراب و نيما و ... ـ و البته در غياب شاملو، فروغ، دولت آبادي، هدايت، گلستان و خيلي هاي ديگر ـ نام مرتضي مطهري را گذاشته اند!

1 comment:

Anonymous said...

سلام.
اول : خيلي بي معرفتي ... خييييييلي

دوم: در كنار وبلاگ نويسي روزانه دزساتم
بخون چون خيلي دوست دارم بياي جاي خودمون ميخوام ببينم دوستيمون در دوران دانشجويي چطوري ادامه پيدا ميكنه
البته اگه ما رو دوست خودت بدوني !

سوم: به خاطر تو هم كه شده بالاخره چند بار اين برنامه دو قدم مانده به صبح رو ديدم البته كامل نه.

چهارم : از اين محمد صالح علاي جانم خوشم اومد خيلي وقت بود پيداش نبود ! راستي اين تاتر اسكي روي آتش تو چه تاريخي تهيه شده ؟

پنجم : شما يكان يكان بينندگان جان رو به خداي بزرگ ميسپارم !