October 02, 2007

روزنوشت هاي ... (2)

روز خوبي نبود. صبح از خونه زدم بيرون و رفتم چلچراغ و شهروند اين هفته رو گرفتم. چلچراغ كه به سياق اين يكي دو سال اخير هيچ چيز دندون گيري نداشت و يه شماره كم مايه ديگه بود. اما شهروند به لطف پرونده مخملباف خوب بود. اگه به مخملباف علاقه نداريد احتمالا از اين پرونده خوشتون مياد و اگه طرفدارش هستيد بهتره كه نخونيدش چون ممكنه بعدش كار دست خودتون و محمد قوچاني و امير قادري بديد. براي من كه هيچكدوم از اين ها نيستم و وسط اين طيف قرار دارم بعضي مقاله ها به نظرم كمي غرض ورزانه اومد. مثلا امير قادري كلي به سكس و فلسفه و اشكالاتش اشاره كرده اما حتي اسم ناصرالدين شاه آكتور سينما رو كه بهترين فيلم مخملباف و يكي از بهترين هاي سينماي پس از انقلاب به حساب مياد نياورده.
بعد از اين كه شهروند و چلچراغ رو يه ورقي زدم رفتم ثبت احوال براي درخواست كارت ملي ( وقت شناسي رو كيف كرديد؟ حالا كه وضعيت فوق العاده اعلام شده و داره اجباري ميشه درخواست دادم.‌) مثل همه ادارات و سازمانهاي مملكت همه چيز خيلي شلوغ و درهم و برهم بود و يه عده آدم همينجوري دارن تو هم ميلولن. كارهايي كه انجام همه شون شايد كمتر از 15 دقيقه وقت ببره ميكشه به نيم ساعت و يك ساعت و وقت ( تنها چيز غير قابل بازگشت ) همينجوري ميگذره و هيچكس هم عين خيالش نيست!
بعد هم برگشتم خونه و يك كمي درس خوندم و باقيش هم تا يكي دو ساعت پيش تو خواب گذشت. آخه يكي از شربت هايي كه دكتر تجويز كرده خواب آوره و اميدوارم تا فردا از شر اين مريضي و به تبعش از شر اين خواب هاي بي موقع كه روز آدم رو هدر ميده خلاص بشم. آخر شبي هم نود و دو قدم مانده به صبح رو ديدم كه دومي با حضور بهرام زند ( دوبلور و مدير دوبلاژ سريال امام علي ) جالب بود. اين رو بهش مي گن يه ابتكار خوب. روز ضربت خوردن حضرت علي هم ميشه برنامه خوب داشت و مهماني كه به موضوع ربط پيدا كنه!
راستي توي شهروند يه جمله از بابك احمدي در مورد E.T خوندم كه حيفم مياد اينجا نيارمش : « كمتر تماشاگري هست كه پس از ديدن فيلم ئي.تي بگويد كه چون باوركردني نيست كه چنين موجود فضايي نازنيني به كره ما بيايد، اين فيلم بي ارزش و دروغ است. به راستي، اين فيلم بارها بيش از انبوهي از فيلم هاي رئاليستي از مهم ترين مسائل زندگي ما در سياره مان خبرهاي درست براي مان مي آورد.» علاقه ام به E.T بيشتر شد!

No comments: