October 24, 2007

روزنوشت های ... (24)

امشب اخبار بخش هایی از ورود تیم مذاکره کننده هسته ای ایران به خاک رُم را نشان می داد. در بخشی از گزارش دوربین رفت روی جلیلی، رئیس جدید شورای عالی امنیت ملی و جلیلی یکهو چشمش افتاد به دوربین و چند لحظه ای توی دوربین نگاه کرد و بعد، طوری که انگاره فهمیده است در مرکز توجه قرار دارد شروع کرد به لبخند زدن و نقش بازی کردن و طبعا چون بازی بلد نبود کلی خراب کرد. در عوض توی یک قسمت دیگر از همین تصاویر علی لاریجانی، با ظاهری که فقط یک کراوات از تکنوکرات ها کم داشت، خیلی سنگین و درست مثل مردی که قرار است مذاکرات مهمی داشته باشد قدم زنان از سالن محل خارج شد و نشست توی ماشینی که دم در سالن منتظرش بود. تفاوت این دو تا برخورد بی هیچ کم و کاست برایم اصطلاح « کوتوله سیاسی » را یادآور شد. متوجه اید که؟ منظورم این نیست که آدم ها همیشه باید در جایی که هستند بمانند و بالاتر نروند؛ بالا رفتن سیر سیر و سلوکی می خواهد که بعضی ها آن را طی می کنند و بعضی ها نه! مثلا بعضی ها پس از دو سال شهردار بودن به ریاست جمهوری می رسند و ... . می بینید عاقبت کار ما را؟ هیچ فکر نمی کردم که روزی مجبور باشم از رفتار علی لاریجانی ـ در برابر فردی دیگر ـ دفاع کنم. همانظور که اصلاح طلبان در زمان انتخابات مجلس ششم فکرش را نمی کردند که چند سال بعد باید از هاشمی در برابر احمدی نژاد دفاع کنند. شاید زمانی هم برسد که در برابر چهره دیگری، احمدی نژاد برایمان عزیز شود؛ که البته، خدا آنروز را نیاورد!
از این چیزهای تلخ که بگذریم، باز باید اشاره کنم به برنامه امشب دو قدم مانده به صبح و چهره امشب : بهرام عظیمی. یکی از باحال ترین (!) آدم هایی که می توانید پیدا کنید. لا اقل امشب و در این برنامه که اینطور نشان داد؛ بویژه وقتی که داشت درباره تصویر چهره و بینی اش از نیمرخ حرف می زد. گزارش برنامه دیشب با حضور مسعود کیمیایی را هم می توانید اینجا بخوانید.

No comments: