October 18, 2007

روزنوشت های ... (18)

روز بد و کسالت باری بود. بعضی روزها مثل تکه ای از یک کیک خوشمزه هستند، با مقداری خامه که به شکل زیبایی رویش گذاشته شده. این روزها پر از اتفاقات متفاوت و دلچسب هستند که و یکی از این اتفاقات ـ که بیش از بقیه دلچسب و دوست داشتنی است ـ حکم همان خامه را دارد و این روز را زیباتر و خوشمزه تر می کند. بعضی روزها مثل همان یک تکه کیک هستند، اما بدون خامه. بعضی روزها، این کیک کمبودهای بیشتری دارد؛ مثل کاکائو، وانیل یا مابقی چیزهایی که می توانند یک کیک خوشمزه را کنند ( من که قناد نیستم همه را بدانم ). بعضی روزها در حد کیک های خدیوپور(!) هستند و بعضی در هین حد هم نیستند. نصیب من که معمولا این دو مورد آخر می شود، شما را نمی دانم. امیدوارم یک روز آن کیک اولی نصیب تان ( و مان! ) شود، به اضافه یک تمشک خوشگل که رویش گذاشته اند.


No comments: