December 31, 2005

پاسخ به یک دوست !

دوست عزیزم مصطفی امیر خانی كامنتی كه برای یكی از مقالات نوشته بود كه چند جمله مثلا انتقاد آمیز نسبت به وبلاگ نویسی و ماجرای كانون ـ كه درباره آن چندین مطلب نوشتم ـ وجود داشت. اول آنكه دوست ندارم جواب هر انتقادی كه از این بلاگ و این نوشته ها می شود را بدهم اما پاسخی هر چند كوتاه را بهتر از سكوتی میدانم كه علامت رضاست!
اول اینكه وقتی آدمی در چهار خط نوشته برای دوستش 2 بار از جملات شریعتی و نیچه استفاده می كند آدم را به یاد روشنفكران تازه به دوران رسیده ای می اندازد كه چند تا كتاب خوانده اند و دوست دارند جملات این كتاب ها را این طرف و آنطرف استفاده كنند تا خدای ناكرده كتابهایی كه خوانده اند بی مصرف نماند. بدتر از اینطرف و آنطرف استفاده كردن این است كه چون فلان كس ـ كه گیرم انسان بزرگی است ـ حرفی را زده آن حرف را بی چون و چرا بكنیم سرلوحه زندگی. خواه آن فرد شریعتی باشد، خواه نیچه یا هگل یا ماركس یا هركس دیگر. اما برای این كه ثابت كنم دوستان فقط یك تكه از یك جایی می خوانند و حتی كلیت افكار كسی كه از جملاتش استفاده می كنند را هم نمی دانند پاسخ جمله ی شریعتی را با متنی كوتاه از از كتاب گفت و گوهای تنهایی می دهم:
" حرفهایی هست برای گفتن
كه اگر گوشی نبود نمی گوئیم
و حرفهائی هست برای نگفتن، حرفهائی كه هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند
حرفهای خوب و بزرگ و ماورائی همینهایند
و سرمایه هر كس به اندازه حرفهایی است كه برای نگفتن دارد "
آنچه در این وبلاگ و دیگر وبلاگ ها و هر رسانه ای می آید همین حرفهایی است كه برای گفتن و جود دارند و نیازی به گوش دارند برای شنیده شدن. كما اینكه كار بلاگر ها هم تنها تا زمانی می نویسند كه ببینند چند نفر می آیند وبلاگشان را می خوانند و كامنتی می گذارند و خلاصه مخاطب دارند و گوشی هست برای شیندن حرفهایشان. همین وبلاگ اگر مدتی بدون بیننده بماند یا تعطیلش می كنم و یا یك مدتی نمی نویسم. حالا این وسط یك نفر احساس می كند كه حرفهایی برای گفتن دارد و یك نفر نه. بعد اگر آن كسی كه ندارد به این یكی بگوید این های چیست كه می نویسی و اصلا چرا می نویسی دیگر خیلی معركه است! همه این حرفهایی كه هر روز اینجا و آنجا می خوانیم و می شنویم حرفهایی هستند برای خوانده شدن و شنیده شدن. فیلم هایی كه می بینیم كارگردانشان می سازد تا مخاطبی ببیند و حرفهایش را بپراكند. آوازها و ترانه هایی كه می شنویم برای شنیده شدن ساخته می شوند. خود شریعتی رسالتی احساس می كرده كه باید به آن عمل می كرده و همان رسالت شده است این كتابها و سخنرانی ها كه امروز ما می خوانیم و چماق می كنیم بر سر آنها كه به دنبال مخاطب هستند! در مورد چنین مطالب و موضوعاتی اصلا داشتن مخاطب هر چه بیشتر یك افتخار است و مایه مباهات گوینده و نویسنده و خالق آن اثر.
نمی گویم این وبلاگها و این خطوط حامل چنان رسالتی هستند اما ذره ای كوچك از رسالتی شخصی را با خود دارند كه نویسنده هایشان احساس می كنند. وبلاگهایی كه بخش عظیمی از آنها نشانگر استعداد نویسنده هایش است و مروری حتی اجمالی بر آنها نشان می دهد كه صاحبانی جوان اما فرهیخته دارند. برای نمونه نام مرتضی ممیز را در سایت Google سرچ كنید تا ببینید در گذشت وی بیش از همه جا در میان همین جوانان وبلاگ نویس بازتاب یافته است. بگذریم از وبلاگ های سیاسی كه نویسنده هایشان بخاطر همین مخاطبان و آگاه كردن آنها مجبور شدند گاز اشك آور در ماشین دربسته را تحمل كنند!
در مورد دوم هم كه حضرت جمله ای از نیچه را استفاده كرده بودند لابد با این مضمون كه تعطیلی این كانون هیچ اتفاقی نیست و مسئله ای دنیایی است و آدم باید از دنیا دل بکند و ... مثل این است كه كنار گود نشسته ای و میگویی لنگش كن. برای ما كه كانون را پوست و خونمان ساختیم و برایمان مثل بچه ای بود كه به دنیا آوردیم و راه رفتن یادش دادیم، تعطیلی كانون از فاجعه هم بدتر بود. بدتر از اینكه همه آنهایی كه در كانون ما شروع كردند، امروز سرخورده از اینگونه فعالیت های جمعی گوشه ای نشسته اند و ناامیدند از چنین حركتهایی‌؟!
در نهایت اینكه از این عرفان پوچ هیچ چیزی در نمی آید. اینكه یك سری كتاب و نوشته را بخوانیم و از این و آن یك چیزهایی بشنویم و بعد احساس كنیم به یك قله ای در زندگی رسیده ایم كه خیلی والاست و همه كسانی كه دور و برمان هستند به روزمرگی و ابتذال دچارند نه تنها فضیلتی نیست كه برعكس یك جور حقارت است كه ظاهری متفكرانه دارد.
قرار بود این پاسخ كوتاه باشد ولی تبدیل به طولانی ترین نوشته این وبلاگ در طول عمرش شد. خوب بعضی وقتها پیش بینی ها درست از آب در نمی آید دیگر!

1 comment:

Anonymous said...

salam be foade aziz
avval bayad eteraf konam ke oon jomleye niche jash oonja nabood!
chon baese sooe bardasht shod amma
baeed midoonam ghasde ino dashte (boode!) basham ke adaye roshanfekraro dar biyaram,ta jaee ke yadam miyad tanha dalile neveshtanesh in bood ke azash khosham oomade bood! ,makhsoosan baraye kasi ke modatha doostam boode va az ham shenakhte nesbi darim(zemne inke too in dore zamoone dige kasi ba harfhaye shariati ya niche-ke moddathast az "mod" oftadan- ebraze vojood nemikone)


nemidoonam chejoori az taalloghe khater nesbat be yek shakhs mishe sarlohe gharar dadane harfasho dar zendegi natijeh gereft.
raje be shariati bayad begam kasani az kolliyate afkare oon sar dar nemiaran ke bejaye naghde monsefaneye afkaresh(kari ke shriati khodesh ro moteahhed be oon midoonest)oono mottaham be terrorist parvari mikonan!
be har taghdir agar man yedafe commenti gozashtam shayad be in dalil boode ke bar khalafe commentaye dige(ke ya taraf kharejiye va farsi aslan nemifahme va ya be havaye sar zadan be weblogesh yechizi minvise ke delet khosh bashe)ye harfi vase goftan dashte bashe harchand hamle bar efazaat beshe!
inam begamo tamoomesh konam ke hichvaght tasiri ke weblog-nevisa rooye jame'e(va ya hatta donya nemoonash masaleye khalije fars) daran
rad nakardam ,alanam ke matalebe jadideto bad az modatha khoondam kolli keyf kardam ,faghat harfe man in bood ke ehsas mikonam bazi maselo ziyadi jeddi migiri, hamin! kheili toolani shod felan khodanegahdar