August 19, 2005

درسهایی از یک تجربه تلخ !

این چهارمین باری است که در باره کانون کوچکمان و آنچه در آن رخ می دهد می نویسم و این بار ممکن است آخرین بار نیز باشد؛ برای همیشه.
اصلاح طلبی؛ خیال خامی بود. خیالی خام با وجود کسانی که ازهیچ ابزاری ـ صحیح و ناصحیح و ثواب و ناثواب ـ برای آنچه می خواهند انجام دهند دریغ ندارند. شاخص ترین انحصار طلب کانون کاری کرد که اکنون تنها مانده است. بدون دوستان و همراهانی که در این مدت یاریش کردند. او در تمام این مدت با حضور آنها و با همفکری با آنها سعی در آن داشت تا شرایط را به سود خود خاتمه دهد که با استعفای من بخشی از آن محقق می شد. اما بازگشتم همه چیز را برایش خراب کرد و در پنجشنبه نحسی که گذراندیم همه را مجبور کرد ـ تکرار می کنم که مجبور کرد ـ نامه انحلال کانون را امضا کنند. او نمی توانست در کانون و در کنار امثال من بماند و فعالیت در کنار هم را تاب نمی آورد و از سویی دیگر نمی خواهد ما که همفکر هستیم نیز در کانون باقی بمانیم.
آنچه در این مدت گذشت برایم تجربه ای بی بدیل بود که بسیار بیشتر از تجربیات 4 سال فعالیت های تشکیلاتی که تا به امروز داشته ام برایم حاوی نکته و پیام بود. یک کلاس درس به تمام معنا. شاید به نظرتان بیاید که بزرگ نمایی می کنم، اما باور کنید حالا به معنای واقعی و ملموس می فهمم که خاتمی چرا 8 سال استعفا نکرد و از تنش پرهیز داشت. حالا می فهمم معنای واقعی اصلاح طلبی را. حالا می فهمم که مدیریت بحران یعنی چه و مدیر یعنی چه کسی. آنچه در دو ماه اخیر گذشت تجربه ای بود که بسیار بیشتر از تجربیات مثبت و خوب و دلچسب برایم ارزش یافته است. پایان کار تشکل کوچک ما چه انحلال باشد بر طبق آنچه دوست انحصار طلبمان می خواهد و چه بقا و دوام چونانکه ما می خواهیم برایم به اندازه آنچه در این مدت آموختم ارزش ندارد. آنچه برایم ازشمند است آزمونی است که نشان داد هوچی گری می تواند کاری کند که درشورای مرکزی هفت نفره یک نهاد مدنی رای یک نفر بر رای شش نفر غلبه پیدا کند. آنچه برایم ارزش دارد این است که دریافتم که در این عصر و این دوران نیز همچنان سفسطیون می توانند پیروز شوند.
این تجربه را بیاد خواهیم داشت و هر از چندی برای هم بازگو خواهیم کرد تا فراموشمان نشود. اما مهم این است که باید دوباره شروع کرد. از نو! از همین فردا، شنبه، آغاز یک هفته جدید.

No comments: