August 22, 2004

عکس : دوست داشتنی یا حسرت بار ؟

امشب وقتی داشتم آلبومی از عکسهای خانوادگی را ورق می زدم چیزهایی توی عکسهای دیدم که قبلا نمی دیدم.
همیشه نگاهم به عکس مثبت بود. از عکسهای خانوادگی گرفته تا عکس های ژورنالیستی و غیره. اما امشت کمی از عکس بدم آمد. یا لا اقل از عکس های خانوادگی. همیشه وقتی دور هم جمع می شویم اصرار داریم دوربینی هم باشد و از هر چیزی عکسی گرفته شود؛ غافل از آنکه وقتی چند سال بعد آن عکس ها را می بینی جز حسرت و اشک و آه چیز دیگری باقی نمی ماند.
حسرت آدمهایی که دیگر نیستند و جایشان خالی است و دیگر هیچگاه هم پر نمی شود. حسرت چین و چروک هایی که امروز روی صورت آدمهای توی عکس افتاده. موهای سفیدی که توی سرشان پیداشده. و شاید از همه مهمتر که مجموعه ای از همه اینها نیز هست خاطرات و احساسات نوستالژیک نسبت به روزهایی است که این عکس ها تنها یک فریم از آنهاست.
این فلسفه عکس است. هنری که تو را، اطرافیانت راوخلاصه همه دنیا را در روزهای گوناگون تاریخ ثبت می کند. می توانی به چند صحنه از روزهای گذشته ات رجوع کنی ولی افسوس که این رجوع همیشه پر از حسرت است. حسرتی که امروز و فردا نیز نمی شناسد؛ امروزبرای سالیان قبل و سالیان بعد برای امروز.
یاد اصغر بیچاره ( عکاس معروف و کهنسال ایرانی ) می افتم و با خودم فکر می کنم او که تمام عمرش را با عکس گذرانده، هر روز چند بار با دیدن آن عکس ها یک آه از ته دلش می کشد؟

No comments: