November 06, 2007

روزنوشت های ... (37)

از وقتی ارتباطم با محیط بیرون از خانه را کمتر کرده ام لذت بعضی چیزها برایم بیشتر شده. مثلا دیدن فوتبال یک مدتی است که بیش از حد برایم شور انگیز شده. شنیدن موسیقی هم لذتی مضاعف پیدا کرده. امروز یکی از دوستان یک DVD موزیک آورد که در وقت فراغت شروع کردم به گشتن داخلش، به دنبال موسیقی به درد بخور. یک قطعه درجه یک؛ چیزی که بین ما و این دنیا و فضای معمولی فاصله بیندازد. تمام پوشه ها به جز یکی صاحب اسم بود. بنابراین همان یک پوشه را باز کردم که مثل همیشه از داخل این چیزهای ناشناس کشفی رخ دهد که ...
بیش از پنجاه قطعه داخل این پوشه را با احساسی که ترکیبی بود از بهت، خشم و گاهی تمسخر سریع رد کردم و سعی کردم فراموش شان کنم. تا به حال به این شکل با موسیقی زیرزمینی ایران برخورد نکرده بودم. انگار همه این موسیقی ناگهان بر سرم آوار شد. اگر این ها زیر زمینی هستند و ارشاد جمهوری اسلامی جلوی این ها را گرفته که صد در صد با ایشان موافقم و حاظرم در این راه که این آثار رو زمینی (!) نشوند جان فشانی هم بکنم. چیزهای غم انگیز دیگری هم در این مجموعه بود، مثل سیاوش قمیشی که یکی از آلبوم های قدیمی اش را Remix کرده و بی شک فجیع ترین بلایی است که تاکنون یک هنرمند بر سر آثار خودش آورده است! رقصیدن به ساز مشتری هم حد و اندازه ای دارد.



شماره جدید فرهنگ و آهنگ هم منتشر شد. روی جلد این شماره فوق العاده است. هم طرح و هم سوژه. همایون شجریان با همان یک آلبوم نسیم وصل وارد خاطرات جمعی ما شد. آلبوم های بعدی اش آن حس و حال رانداشتند و گاهی حتی تصویر خواننده جوان و دوست داشتنی مان را مکدر کردند. اما خوشبختانه باستاره ها از راه رسید. سر وقت! گرچه در حد و اندازه های نسیم وصل نیست، اما بهتر از آلبوم هایی است که در این فاصله منتشر کرد. ساختار حرفه ای فرهنگ و آهنگ باعث شد بابت شماره هایی که از دست داده ام احساس غبن کنم. و از سوی دیگر، شهروند که هر هفته کم مایه تر می شود و انگار نه انگار که همین آدم ها روزنامه ای منتشر می کردند به نام شرق که پرمایه بود و گاهی حتی هر هفته ابتکار تازه ای رو می کرد. مهم تر از همه اینها، اصلا یک چیزی ته دلم هست که شهروند را دوست ندارد و این احتمالا آخرین شماره ای بود که از شهروند خواندم.

No comments: